آرسیسآرسیس، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

شازده کوچولو وداداش کوچولو

شیطون شدی

شیطون شدی اذیت میکنی .گریه میکنی امروز گذاشتمت تو کالسکه وبا خاله رفتیم بیرون وگشتیم بعدم بابا دعوا کرد
11 آبان 1390

بدون عنوان

۲۲/۱۰/۸۸   ساعت ۱۱ صبح بالاخره به دنیا اومدییییییییییییییییییییی صبح وقتی خواستیم بریم بیمارستان من وبابا دعوا کردیم. تو اومدی. خاله مژگان و خاله فهیمه و سمانه وعمه مریم ومامانی وعمو هادی و دایی نادر همه بودن.   اللن که مینویسم ۵/۱۲//۸۸ وتو ۴۵ روزه هستی .۱/۱۲/۸۸ دکتر ناصحی ختنه ات کرد الان هم که خوابیدی . من از ۲۲/۱۱/۸۸ رفتم سر کار وتو وخاله مژگان با هم موندید
11 آبان 1390

بدون عنوان

سلام امشب حواسم نبود بجوری به سنگ توی آشپزخونه خوردم زود رفتیم میلاد وسونو کردیم شیطونک حالت خوبه.....۲۲/۱۰/۸۸ توسط دکتر فاروق بدنیا میای پس زیاد شیطونی نکن ...
11 آبان 1390

بدون عنوان

دیشب حسابی اذیتم کردی شیطونک.این هفته 37 هفته شدی ولی حسابی اذیت میکنی .زود خسته میشم یک مقدار هم بی حوصله شدم.تازه این امتحان 17/10/88 هم هست که نخوندم اصلا حوصله خوندن ندارم . ...
11 آبان 1390

بدون عنوان

خلاصه بعده اونروز ما پزشکمونو عوض کردیم.تو بچه خوبی بودی با مامان سازگار بودی نه تهوع ونه بی حالی داشتم فقط دلم اب البالو با گلپر والوچه ترشو لواشک می خاست همه چی خوب بود تا اینکه 7/5/88 مامان من رو بردیم بیمارستان شرکت نفت .مامانی خوب نبود گفتند سرطان داره و روزگار سیاه من شروع شد. پسرم روزهای پر التهاب وسختی بود من وخاله مژگان ثانیه ها رو به تلخی می گذروندیم وحتی نمی تونی تصور کنی چه لحظه هائی بود .12/6/88 شب من بی خواب شدم دلهره عجیبی داشتم صبح بیدار شدم و شنیدم که تنها یاور ومونسم یعنی مادرم  ساعت 12 شب 12/6/88 رفته بهشت .......هیچ کس نمیتونه اون ثانیه ها رو درک کنه ولی ....... سخت نه جانکاه بود .میدونی پسرم هیچ کس نتونست ذره ای...
11 آبان 1390

بدون عنوان

خوب آرسیس روز اول 7/3/88 بود که به ما گفتند تو هستی ولی یه نی نی نابجائی و ممکنه که باید زودتر خارج بشی .من وبابا حسابی غصه خوردیم .9/3/88بود که برای اولین بار با یک سونوگرافی تشخیص دادن که هستی ولی مهم شنیدن صدای قلبت بود که باید 3هفته صبر می کردیم .......طولانی بود و سخت بیشتر واسه مامان منیژه......   گذشت روز 27/3/88 من رفتم بیمارستان آتیه ومجدد سونوگرافی کردم وای تاپ  ...
11 آبان 1390

سلام

سلام .وای که خسته شدم از بس دنبال تزئینات اتاق برات گشتم نمیدونم چه جوری در ودیوار اتاقت رو تزئین کنم. خاله هنوز داره برات پرده می دوزه. راستی مامانم عمو مهدی وعمو هادی امتحان دارن ونمیتونن بیان .عمو علیتم که تازه محمد مهدی بدنیا امده ونمیاد.عمه عصمت اتحان داره.عمه عظیمتم نمیاد چون مثل عمه حلیمه وعمه تاجی گرفتاروبابائی هم میخواد چشمش رو عمل کنه ونمیاد .مامانی وعمه مریمت قرار بیان.بابا حسابی دست تنهاست.البته خاله مژگان ودائی نادرت هستن . ...
9 آبان 1390